دانشگاه ازاد اسلامی شیراز
86/10/2 :: 9:42 صبح
دو فرشته مسافر در بین راه برای اقامت بخانه ثروتمندی رفتند.خانواده ثروتمند از انها بخوبی استقبال نکردند وبا انکه اتاقهای زیادی داشتند انها را به زیر زمین هدایت کردند که سردو کوچک بود....فرشته ها قسمتی از زیرزمن را مرتب کردند تا بتوانند بخوابند..در همین حین فرشته بزرگتر متوجه سوراخی در دیوار شد وانرا ترمیم کرد.....فرشته کوچکتر که از میهمان نوازی انها ناراحت بود پرسید:چرا سوراخ را تعمیر کردی؟؟؟ فرشته بزرگتر گفت:چیزها همیشه انطور نیستند که بنظر میایند.
شب بعد انها مهمان زن ومردی کشاورز شدند که با وجود فقر غذای ناچیز خودرا با انها تقسیم کردند وجای خواب خودشان را به انها دادند......صبح روز بعد دو فرشته دیدند مردو زن کشاورز گریان هستند وفهمیدند گاو شیرده انها که تنها منبع درامدشان بود مرده است
فرشته کوچکتر عصبانی شد وبه فرشته بزرگتر گفت:تو چطور توانستی اجازه دهی چنین اتفاقی بیافتد؟ان شب در خانه مرد ثروتمند با وجود اینکه با ما ان رفتاره بد را داشتند به انها کمک کردی وان سوراخ را ترمیم کردی...اما به این زن ومرد مهربان کمکی نکردی ومانع مرگ گاوشان نشدی !!!!!
فرشته بزرگتر لبخندی زدو گفت:چیزها همیشه انطور نیستند که بنظر می ایند.....در ان زیر زمین متوجه شدم در سوراخ دیوار گنجی نهفته است پس انرا پوشاندم که ان خانواده طماع که بدترین جای خانه را به ما داده بودند به ان دست پیدا نکنند...........اما شب گذشته وقتی ما در رختخواب زن ومرد زحمتکش ومهربان استراحت میکردیم ..فرشته مرگ بالای سر همسرش حاضر شد ولی من از او خواستم بجای زن..گاو را با خود ببرد و بدین ترتیب لطف انها را جبران کردم..
بسیاری از وقتها در زندگی اتفاقهایی رخ میدهد که تنها دلیلشان این است که در مسیر درست قرار نگرفته ایم....اگر منصفانه نگاه کنیم ایمان میاوریم که تمامی اتفاقها ناشی از اعمال خودمان است البته این موضوع را شاید بعد ها بفهمیم بعد از وقوع اتفاق...وخیلی از وقتها هم شری حادث میشود که مارا رنج میدهد اما بعدها میفهمم چه خیره بزرگی در ان نهفته بوده.....
86/10/2 :: 9:40 صبح
روزی شیوانا یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته وگوشه ای نشسته...نزد او رفت وعلت را جویا شد
شاگرد لب به سخن گشود وگفت که دختر مورد علاقه اش اورا مورده بی وفایی قرار داده به او جواب منفی داده وبا کس دیگری ازدواج کرده(البته این دختر مربوط دیگه شیرینی عروسیش رو نیاورده بود!)...شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده وبا رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس حقارت میکند وباید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند ..حس میکند خرد شده له شده...
شیوانا باتبسم گفت:اما عشق تو به دختر چه ربطی دارد؟
شاگرد با حیرت پرسید:ولی اگر او نبود این عشق وشور هم در من وجود نداشت!!
شیوانا با لبخند گفت:چه کسی چنین گفته؟تو اهل دل وعشق وورزیدن هستی وبه همین دلیل اتش عشق وشوریدگی دل تورا هدف قرار داه..این ربطی به دخترک ندارد ..هر کس بجای ان دختر بود تو این اتش عشق را بسویش روانه میکردی...بگذار دختر برود..این عشق را بسوی دختر دیگری بفرست.مهم اینست که شعله این عشق در دلت خاموش نشود..دختر با رفتنش پیغام داد که لیاقت این اتش ارزشمند را ندارد چه بهتر!بگذار او برود تا صاحب اصلی وواقعی این شوروهیجان فرصت جلوه گری وظهور پیدا کند!به همین سادگی!!!
86/10/2 :: 9:38 صبح
سلام اینها شاید چیزهای پیچیده ای نباشن اما من تو زندگی بهشون اعتقاد دارم وقتی خوندم دقیقا احساسم رو در واژه واژش پیدا کردم چیزهایی که برای منم خیلی مهمه شاید بشه گفت لیستی از ارزوهاست دوست دارم اینطور باشم وتمام سعیمو هم میکنم ...
اگر به کسی دروغ گفتم براین باور نباشم که خیلی زیرک هستم..زیرا مهمتر از همه خودمرا فریفته ام
هرگز روابط دوستی رابا اشخاصی که به زیردستان(ادمهای ضعیفتراز خود)احترام نمیگذارند ادامه ندهم..
تمام تملقات از یک شخص میتواند در یک کلوه ساده«متشکرم»خلاصه شود..
هرگاه اشتباهی از من سرزد در صددجبران برایم ..از گفتن اینکه مقصرم واز پوزش خواستم نهراسم..
مشکلاتم را در درجه اول خودم حل کنم وبه این فکر کنم که این مسئله که مشکل بزرگه امروزه من است سال دیگر چه شکلی دارد وقتی به ان بیاندیشم؟
هرروز صبح که از خواب برمیخیزم خوشحالم وشاکر وبخود تبریک میگویم زیرا فرصت دیگری به من داده شده
با دوستانم صادق ومهربان باشم زیرا هرگز نخواهم دانست چه زمانی احتیاج به دستگیری از جانبشان دارم
تبدانم تنها شخصی که میتواند به درستی وعمیقا مراراضی وخوشحال کند فقط خودم هستم
شاد بودن به این معنا نیست که همه چیز کامل است!!شادبودن تنها به این معناست که من تصمیم گرفته ام ان سوی کاستی هارا ببینم
خدای خودم را دوست بدارم وخیلی هم دوست بدارم ..هر لحظه اورا باخود همراه حس کنم..همیشه شاکر او باشم...همیشه به خدای خود ایمان واطمینان کامل داشته باشم
در راه زندگی تمام سعی خود را میکنم ونتیجه را بخدا واگذار میکنم...هیچگاه در موردی ضد نمیکنم به خدا اطمینان دارم که بهتر از من صلاحم را میدان وهمیشه در پس پرده برایم خیری نهفته دارد همیشه...
خدای خوب ومهربانم توبرتر از همه احساسی هستی که من میتوانم به تو ابراز کنم پس احساسم را نسبت به خودت در وسعت وجوده خودت دریاب
ونکته اخر اینکه به پدرو مادرم همیشه احترام بگذارم هیچوقت از خاطر نبرم محبتهاشان را همیشه خودرا مدیونشان بدانم ودوستشان بدارم که پدرومادر بزرگترین هدیه های اللهی هستند که خداوند به من ارزانی داشته..
شما چطور؟ارزوهاتون چیه ارزوهای چگونه زیستنتون؟دوست دارید چطور ادمی باشید چیا براتون مهمه ؟دوست دارم بدونم......
86/9/30 :: 9:59 عصر
86/9/30 :: 9:34 عصر
اولین روز ساخت وبلاگ
86/9/30 :: 9:33 عصر
عمیق ترین درد زندگی ، مردن نیست. بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیا موزی.
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
6268
27
1
دانشگاه ازاد اسلامی شیراز
:: لینک به وبلاگ ::
:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::
:: موسیقی وبلاگ ::